دلنوشته ای بر ساحل مهتاب

Insomnium - in the halls of awaiting

 

Insomnium - in the halls of awaiting

در تالار های انتظار

 

 

Evening full of grandeur, skies tinged with red

غروب سرشار از عظمت، آسمان ها آغشته به قرمزند

Mountains crowned with crimson, treetops with scarlet blaze

کوه ها تاج و درختان شعله هایی سرخ به سر دارند

As the dusk is falling, night settles in

با سقوط تاریک و روشن غروب، شب وارد میشود

Stars slowly come out, moon glides skywards

ستارگان به آرامی بیرون آمده و ماه در سرتاسر آسمان می لغزد

...Still cheerless is in my soul, my heart filled with cares...

... هنوز درون روح من افسرده و قلبم سرشار از اندوه است..

 

Longing for the misty shores, weather-beaten strands so poor

در پی سواحل مه زده، فقیرانه به خود می پیچم

Where the weeping sky archs over water calm

جایی که آسمانِ گریان روی آرامش آب خم می شود

Pining for primeval woods, murky shade of leafy roof

در این بیشه های کهن به دام افتاده ام، زیر سایه های تاریک سقفی از جاس برگ 

Where the silent trees arch over our path

جایی که درختانِ خاموش و بی صدا روی جاده‌مان خم می شوند

 

Do you walk in mourning, still wear the grief

آیا تو در ماتم راه می روی .. همچنان لباسی از غم بر تن داری..

Raiment of sorrow, remembrance of me

جامه ای از اندوه .. یادگاری از من ..؟

Through the years of bleakness, winters of bitter cold

در سال های نومیدی، زمستان های سرمای تلخ

Will you not forget me, forsake my soul

آیا تو مرا فراموش و روحم را رها نمی کنی؟

...Low-spirited is my song, downhearted my tune...

نوای من بی روح و صدایم شکسته است ...

 

Beyond enchanted sea, wistful is my sleep

خواب من، ورای دریای مسحور، در انتظار است

Darkness by my side, through the dreary night 

در این شب غمناک، تاریکی کنارم است

Will you follow me, through eternity

آیا تو در ابدیت دنبالم می آیی..

To another world, to the quiet halls

سوی جهانی دیگر.. سوی تالار های بی صدا ..؟

 

I've lost my way in the dark, strayed apart from my love

من در تاریکی راهم را گم کرده و از عشقم دور گشته ام

I've faced the demons of might, passed away into shades

من با شیاطینی سترگ روبرو شده و درون سایه ها فرو رفته ام

 

Long are lonely years, slowly pass these days

سال های تنهایی دراز است و این روز ها به کندی می گذرند

In undying land, in the divine ligh

در سرزمین بی مرگ .. در نور مقدس

Where I wait... in the dark

جایی که من انتظار می کشم... در تاریکی

 

The black of the night turns to dusk of the dawn

سیاهی شب به گرگ و میش سپیده دم بدل می شود..

Through the mist now shines the fairest light of all

حال درون مه، لطیف ترین نور ها می درخشد

The caress I've waited for eternity

نوازشی که من برای ابدیت انتظار کشیده ام

Into the shades, together we fade

باهم درون سایه ها محو می.شویم ...

 

 

 

 

:'(

این شعر پر از زیباییه ....

:'( 

چیزی نمیگم...

[ پنج شنبه 15 مرداد 1398برچسب:, ] [ 13:32 ] [ علیرضا ] [ ]


Lethian dreams - under her wings

04. Under her wings

زیر بال هایش

 

I listen to the mournful whispers
Behind every scar I make
Dark clouds fill my body
And my heart is left empty

من به زمزمه های اندوهنام گوش فرا می دهم

پشت هر زخمی که میبینم

ابر هاس تیره پیکر مرا پر میکنند

و قلب من تهی باقی گذاشته می شود


Down on my knees
Trying to face the fear

نشسته بر زانو ها

برای مواجهه با ترس تلاش می کنم


Down on my knees
With my unbalance and sorrow
Trying to face the fear
That mirrors in my eyes
For few seconds in oblivion
For few seconds lost in blood
Another dream collapsed

درحالیکه زانو زده ام

همراه اندوه و تزلزل من

برای مقابله با ترس تلاش میکنم

ترسی که در چشمانم منعکس می شود

برای کند ثانیه درون فراموشی

برای لحاظاتی اندک در خون

رویای دیگری شکست..


In this madness I can't rest
Can't stand these haunting thoughts
That bury every hope
I ever had in me

در این جنون آسودگی ممکن نیست

این افکار شکارچی را نمی شود تحمل کرد

افکاری که همه امیذ هارا دفن می کند

هر امیدی که در خود داشته ام


Sorrow lacerates my skin
And I don't feel the pain
The coldest rain must have killed
The last flame I had in me
Can't you give me your hand

اندوه پوست مرا می درد

و من درد را حس نمی کنم

سردترین باران ها باید که سقط شود

آیا تو نمی توانی دستانت را به من بدهی..؟


I can't perceive the warmth of your fire
I feel like losing you
And I cry for my dying angel
As she makes me under her wings

من از ادراک حرارت زندگی تو راعاجزم

و احساس میکنم که انگار از دستت می دهم

و من برای فرشته در حال مرگم اشک می ریزم

درحالی که اون مرا زیر بال هایش می گیرد...


Sorrow lacerates my skin...
Sorrow lacerates my skin...

اندوز پوست مرا می درد...

اندوه پوست مرا می آزارد... 

 

 

 

[ دو شنبه 12 مرداد 1398برچسب:, ] [ 2:40 ] [ علیرضا ] [ ]


همون همیشگی؟

 نکته حالب اینجا نوشتن، اینه که میدونم هیشکی نمیخونه

حتی نزدیک ترین دوستامم یادشون نمیفته بخونن

یا حدقل وقتی میخونن که به اندازه کافی دیر شده!

و این خیلی خوبه


تا ساعاتی پیش درگیر فکرام بودم شدیدا

و جالبه که وقتی بلخره حس کردم قدرت کافی برای پشت هم چیدن کلمات رو دارم، و اینجارو باز کردم که بنویسم، چیزی که میتونست خلاصه کنه حسم رو سردرگمی بود

سردرگمی..

و خنده داره که الان مدت نسبتا زیادیه که نوشته هام اطراف همین موضوع میچرخه


بهش گفتم تعادلم بهم خورده! پرسید از گرسنگی نیس؟ از بی خوابی چطور؟ قهوه ؟

گفتم دلیل هست که بهم بریزم ولی فعلا چنان واکنشی نشون نمیدم 

چه قدر زشت بود دروغم...

دلایل مدت هاست که هستن

آروم آروم دارم کم میارم ولی..


و این اصلا عادلانه نیست که این قدر باید تنهایی همه چیو تحمل کنی

درحالی که درست وقتی اونا همین جا بودن.....

و باز ، تنها مشکل تنهایی سردرگم بودنه


بشکن مرا...

چه، نتوانستم آنی باشم که باید

 

حتی این خورشید تیره نیز در ذهن من نامرئیست

 

آن درخت پزمرده و متروک

این زمین پوچ مرا می بلعد

اندوه من، او با من اینجاست

چنان زیبا.. که تنها از او برآید

 

در میان خرابه هایی از گناه

و زمینی که آرام محو میشود

ما دلگیریم

ما مردگانیم

در این خلسه..

 

پس آیا نمیدانی که خیلی فاصله گرفتیم؟

از جایی که عاشقش بودیم، دور افتادیم

من از چیزی که هستیم نفرت دارم

ما، فرزندانی بی مادر در تاریکی خورشید..

 

این زمین بی رنگ

این آسمان پر وزن

بر من می نگرند

 من تلاش میکنم

و در رنج پی میبرم

که این اشک های امیدوار، در آستانه مرگند..

Doom:VS - The Faded Earth


مثل قدیما گوش کردن اینا حالمو بهتر میکنه :)


These things were for the living;

these things were for the weak...

[ چهار شنبه 9 مرداد 1398برچسب:, ] [ 1:13 ] [ علیرضا ] [ ]


 

  "I am not the only one
Who drifts away into the Might of this Night

The decision's yours so will you join me?

We could, if dared, defeat the Height..."

 

من تنها نیستم

از بین آنان که سوی عظمت این شب راهی اند

تصمیم با توست، پس آیا به من ملحق می شوی؟

ما میتوانستیم، اگه شجاعتش را داشتیم، بر این بلندی فائق آییم...

 

[ پنج شنبه 3 مرداد 1398برچسب:, ] [ 17:58 ] [ علیرضا ] [ ]


من به پایان دگر نیندیشم ...

یکی از سختی ها

احساس گناهه

احساس گناه نه در برابر یکی دیگه

در برابر خودت


بار اولمه بعد سال های سال این قدر احساس تنهایی میکنم

اونم الان که از دور غیر تنها تر از همیشه م..

چه قد نا آشناس برام این حس 

اینکه بگم کاش یکی بود

که باهام حرف میزد

و منو میشناخت

و حالمو درک میکرد

و بهم میگفت چیکار کنم

کسی که شجاعتی ک لازمه رو بهم میداد

شایدم مشکل همه ی آدمای تنها، سردرگمی باشه :))

 


من به پایان دگر نیندیشم...


خسته م چه قدر...

از اینکه همه چی فقط میتونه به یک معنی واحد ختم بشه

واقعا چه دلیلی به این حجم از تکرار وجود داره؟

اونم دقیقا تکرار چیزی ک دارم ازش فرار میکنم!


اون کدوم مجموعه ست که متممش میشه خودش؟


دانم هیچ آسیبی نتواند آتش را لمس کند

اما من خود آتشِ خود خفه میکنم

از ترس درخششی کور کننده

یا بسیار بی جان

 

(از ترک Condemned to Silence)


چه قدر زر میزنم :|

شب بخیر

 

[ چهار شنبه 2 مرداد 1398برچسب:, ] [ 1:34 ] [ علیرضا ] [ ]


 سخت ترین چیز نوشتن تو اینجا ، قسمت عنوان مطلبه . lol


وات د فاک؟

گفتم میخام بعضی چیزارو برگردونم ولی دا انتظار این حجم از همکاری رو از طرف دنیا نداشتم 

اومدم شروع کردم نوشتن و یه سری تغییرا توی خودم رو

و وات د هل؟ بعد از اون فردی که توی پستای قبلی باش حرف زدم، یکی دیگه رو هم بعد یه سال و نیم ملاقات کردم کهیک زمانی  بزرگ ترین تیکه ی قلبم رو در اختیار داشت ولی بعد یه سری اتفاقا برای همیشه باهاش خدافظی کرده بودم و تصمیم داشتم هیچوقت دیگه نزدیکش نشم

ولی خب به نظر میاد خوب موقعی مزاحم شده 

 

فککنم یه ده باری ازش پرسیدم "باهات چیکار کنم؟!"

نمیدونم 


 چه قدر داشتن انتخاب های متعدد سخت میکنه کارو .

به خصوص توی زمینه ای که نسبتا توش بهتر ظاهر میشی ، دستت هم باز تر میشه و سردرگم تر میشی در حد فلج کننده ای

یه جورایی شبیه بیماری نقرس میمونه :))


عرض شود که ...

Love me less, love me longer


از خودم انتظار بیشتری داشتم برای شر تفت دادن

نمیدونم چرا این قدر کم حرف تر شدم

 

پوف

nothing inspires


از عادت هایی که کرده ام، حرف زدن با آدماس

و کلا بودن زیاد با آدما

قبلا اینطوری نبودم

و نمیدونم هم خوبه یا بده

واقعیت اینه که این روزا نسبت به دو سال پیشم خیلی کمتر افسرده م

ولی یه صدایی توی مغزم و توی دلم میگه اینطوری خوب نیس


شاید بهتر باشه کار های جدیدی رو امتحان بکنم

[ جمعه 28 تير 1398برچسب:, ] [ 1:43 ] [ علیرضا ] [ ]


Heretoir - to follow the sun

 

 

 

 

 

08. To Follow the Sun

دنبال کردن خورشید 

 

War skin,
comforting hope
and rays of orange light.
پوست جنگ زده

امید آرامش بخش

و اشعه های نور نارنجی رنگ..
When I spread my arms
I leave anything behind.
آنگاه که دستانم را میگشایم

هر چیزی را پشت سر رها می سازم
Take me away.
I'm drifting,
sense is stunned
and gone with the wind.
Enter the air.?
.I'll never.
مرا دور کن

من راهی دور دست هام

احساس خراشیده شده

و همراه باد از دست رقته است

وارد هوا شوم؟

هرگز
Take me away,
far from here.
When i spread my arms
I leave everything behind.

مرا دور کن...

دور از این مکان

آنگاه که دست می گشایم

هر چیزی را پس پشت رها میکنم.... 

[ شنبه 20 تير 1398برچسب:Metal, Black, Heretoir, ترجمه, , ] [ 2:37 ] [ علیرضا ] [ ]


It has just begun...

تصمیم داشتم اولین ترکی که بعد اومدنم ترجمه میکنم، Forever is the world باشه

ولی .. 

نمیدونم چرا این اتفاق نیفتاد

شاید وقتی تصمیم گرفتم که این کارو بکنم زیادی خوشبین بودم به خیلی چیز ها


 

هنوز برام سواله .. 

باید یک بار تصمیم گرفت و تا آخر انجام داد؟

یا هرلحظه درحال تصمیم گیری هستیم؟

تتصمیم گیری برای موندن، ادامه دادن 

یا دست کشیدن از راهی که قبلا انتخاب کردیم؟

 میدونم چیزیه بین این دوتا

ولی خب .. 


 

همیشه چیز های بینابین رو اعصابه!!


 

حس میکنم خیلی دور شدم

از خودم

از جایی که باید بودم

 

شاید برگشتنم اینجا تلاشی باشه برای برگردوندن خیلی چیز ها به زندگیم

که باید باشن

ولی نیستن


 حس میکنم زندگیم در گذشته دو دوران مختلف داشته

که دقیقا  ضد هم بودن

اخیرا چیزی بودم که قبلا نمیتونستم باشم..

و قبلا طوری بودم که اخیرا نتونستم باشم!

متاسفانه نمیتونم با جزئیات توضیح بدم

پولی به هر حال 

حس خودم اینه

 

و الان...

الان حس میکنم دارم وارد یه وضعیت سوم دیگری میشم

که با قبلی ها هم تفاوت داره و هم به هردوشون شبیهه

 

نمیدونم... شایدم صرفا از اتفاقا یکی دو سال اخیر دست کشیده م و دارم برمیگردم به همون قبلیه!!

باید منتظر بود و دید


 

این پست فککنم به اندازاه کافی سبک و سیاق نوشتنی که دلم میخواد رو داره

و کم کم دارم جدا میشم از فضای نوشتنی که توی اینستا داشتم

ینی به اندازه کافی شخصیه و برای کسی نیست در عین حال میتونم باهاش به بقیه هم چیزی که میخام رو منتقل کنم بدوبنب اینکه لتمه ای به ماهیت "دلنوشته شخصی" بودنش وارد بشه

 

[ پنج شنبه 20 تير 1398برچسب:, ] [ 1:7 ] [ علیرضا ] [ ]


نامه به دوستی قدیمی؟! lol

[ دو شنبه 17 تير 1398برچسب:, ] [ 15:9 ] [ علیرضا ] [ ]


Heretoir

 

یکی از خاص ترین عجیب ترین و شنیدنی ترین آلبوم های موجود... 

مطمعنم کسی که لایقش باشه خودش میره دنبالش و لینک گیر میاره پس لینک نمیزارم برا آهنگ ها دست نا اهل نیفته! دی

02. Fatigue

خستگی..

 

A path in a dim light
that I have to walk myself.

راهی میان نوری تیره

که باید به تنهایی طی کنم

Rain falling from my lips,
the most cleanest of all.
باران از لبم پایین می آید

آن پاک ترینشان..

Dissany,
esperance in isolation.
Cold hands clutching at
something that is gone.


Dissany*

امیدواری درون انزوا

دستانی سرد چنگ میزنند

چیزی را که  گمگشته است


Her,
dressed in black.
او..

در لباسی سیاه


A warmth
surrounding me
when I saw her eyes
sparkling.

گرما و حرارتی

مرا به آغوش می کشد

آنگاه که چشمان پر تلالو او را می بینم.... 

 

 


 

جان من کاور آلبوم رو دیدین..؟  :'(

 

اون کلمه رو خیلی رفتم دنبالش و بی نتیجه بود... 

همه دیکشنری ها گشتم اینترنت رو زیر و رو کردم.. 

داشتم نا امید می شدم! تا اینکه.. 

بلخره یه چیزی به ذهنم رسید

و اونم این بود چه کلمه رو تجزیه کنم!   

این کلمه از هسته sany و پیشوند منفی ساز dis تشکیل شده 

و قدم دوم رو شروع کردم که جستجو در مورد sany بود

میشه به نتیجه خیلی محکمی نرسیدم... و داشت اشکم رو میاورد! 

یکی هست از زبان بومی های آمریکا به معنی چیزی که جدید نباشه.  کهنه.  چیز بی طراوت

و نیز یک جای دیگه معنی خاص و جالب توجه میده

که وقتی کمی فکر میکنم،  معنی دوم باید درست باشه.  

ینی چیزی که (با وجود dis) معنی غیر خاص غیر جالب و همچین چیزی میده! 

و مثل همیشه تفسیر با شماست... 

[ دو شنبه 15 تير 1398برچسب:Heretoir,Metal,black, ] [ 20:55 ] [ علیرضا ] [ ]